http://salijoon.ws/mail2/911027/elham%20bakhsh/13.jpg


http://salijoon.ws/mail2/911027/elham%20bakhsh/15.jpg

 


http://salijoon.ws/mail2/911027/elham%20bakhsh/32.jpg

 


http://salijoon.ws/mail2/911027/elham%20bakhsh/47.jpg

 

چقدر سخته تنها باشی تحقیر بشی تهمت بشنوی اما سکوت کنی بخندی بگی بابا هر کسی برای

 خودش مهمه بی خیالت تنهایی شاید سخت باشه اما بهتر از با تو بودنه خیلی بهتر لااقل خسته

نمیشی کوچیک نکیشه تنهایی بهتره چون فقط خدا هست 

شاید غرورم شکست اما خیلی درسها گرفتم از زندگی شاید کارم گریه هست وقتی پتو میدم روم اشکام

 بدون اینکه خودم بفهمم میریزه اما خیالی نیست چون هر شب خدا باهام حرف میزنه میگه دختر ارزش

 گریه نداره

خدایا شکرت

سلام خدا من دوباره امدم درو به روم باز کردی با تمام گناهام خدایا تو بهترینی بهترینی من گناه کردم اما

 اغوشت از همیشه بیشتر برام باز بود خدایا رنجیدم اما فهمیدم خدایا دو ماه پیش نماز توبه خوندم زیرش نزدم

شدم همون مریم که همه دوستم داشتنم احترام و عزتم برگشت سر جاش همه بخاطر توبود معنی

واقعی پدرو مادرو برادر و خواهرو دوستو فهمیدم خدایا تو بهترینا رو به من دادی من در عوضش گناه کردم

 به خاطر همین مجبور شدم تحقیر بشم جلوی بندت خدایا منو ببخش برای همیشه ببخش اگه دیگه

گناه کردم نگام نکن اما فراموشم نکن جلومو بگیر نذار معصومیتم از بین بره .خدایا سایه سنگین پدرو مادرم رو بالای سر نگه دار که بدون اونا هیچم.

خدایا عاشششششششششقققققققققققققققققتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتمممممممممممممممم

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را دارد.جمعیت زیادی جمع شدند و به او نگریستند.

قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای برآن وارد نشده بود.مرد جوان با کمال افتخار و باصدایی بلند به تعریف از قلب خود پرداخت و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیبا ترین قلبی است که تاکنون دیده اند.

ناگهان پیرمردی جلو جمعیت آمد و گفت که قلب تو به زیبایی قلب من نیست!

مردجوان و دیگران با تعجب به قلب پیرمرد نگاه کردند.قلب او با قدرت تمام می تپید اما پر از زخم بود...

قسمت هایی از قلب او برداشته شده وتکه هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نکرده بودند برای همین گوشه هایی دندانه دندانه در آن دیده میشد.در بعضی نقاط شیار های عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آن را پر نکرده بود

مردم به قلب پیرمرد خیره شده بودند با خود می گفتند که چطور او ادعا می کند که زیباترین قلب را دارد؟!!!

مرد جوان بهد پیرمرد اشاره کرد وگفت تو حتما شوخی میکنی، قلب خود را با من مقایسه کن، قلب تو فقط مشتی بریدگی و خراش است 

پیرمرد گفت: درست است، قلب تو سالم به نظر میرسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمیکنم.هر زخمی نشانگر انسانی ست که من عشقم را به او داده ام، من بخشی از قلبم را جدا کردم و به او بخشیدم

گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه ی بخشیده شده قرار دادم، اما چون این دو عین هم نبوده اند گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد که برایم عزیزند، چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند

بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده ام،اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده اند،اینها همین شیارهای عمیق هستند، گرچه دردآور هستند اما یادآور عشقی هستند که داشته ام، امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه ای که من در انتظارش بودم پر کنند

پس حالا میبینی که زیبایی واقعی چیست؟

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالیکه اشک از گونه هایش سرازیر میشد به سمت پیرمرد رفت و از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم کرد

پیرمرد آن را گرفت و در گوشه ای از قلبش جا داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت

مرد جوان به قلبش نگاه کرد، دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا که عشق از قلب پیرمرد به قلب او نفوذ کرده بود...


صدای شکستنش را به خاطر بسپار...


هنگامی که دل کسی را میشکنی..


صدای شکستنش را به خاطر بسپار...


تا هنگامی که دلت را شکستند


رو به آسمان فریاد نزنی


خدایا!!


به کدامین گناه....!


الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم
بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم
پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که
بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم

درستکارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند،
حتی اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.

عشقم نثار کسی است که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده ‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم. در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشیدن عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی می‌کنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.

به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست آنها ناراحت شده اید احساس محبت نمایید. هر جا ناراحت شدید اقدام به بخشش و عفو نمایید.
عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.

اگر مختارید که بین حق به جانب بودن و مهربانی یکی را انتخاب کنید، مهربانی را انتخاب کنید.

تــو"غـلام سیــــاه "داشتی حسیـن جـان!
 
 

منــم"دل سیـاهـی"دارم... منـم می خـری...؟

 

"فــرا رسیــدن اربعیــن حسینـی برتمـــام دوستـــان تسلیــت "

 

میشه دلی پاک باشه ولی سبب به فسادكشیدن دلهای دیگران بشه.....میشه دلی 

پاک باشه و با بی حجابی خود، با رفتار خود باعث بشه اساس یک خانواده از هم

 بپاشه...؟؟؟ میشه دلی پاک باشه و بخواد برای جلب نظر غیر خدا ، امر خدا را

 فراموش کنه....؟؟؟؟ میشه دلی پاک باشه وقتی بنده ی حق نباشه....؟؟؟میشه

 دلی پاک باشه ولی معرفتش آن قدر نیست که حرمت چادر حضرت فاطمه (س) رو

 نگه داره...؟؟؟ میشه دلی پاک باشه وقتی می خواهد آن گونه زندگی کنه که

 خودش می خواد نه خدا....؟؟؟؟؟

خ

خداوندا...
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری که من
تنهاترین تنهام...    


 

دیگر احتیــاط لازم نیستــــــ…

شستنی ها شکست،

هرطور مایلیـــــد حمــــل    کنیــــــد…!!!

گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم

حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم …

 

هیــس ! کــــمی آرامــــتـــر تنـــــها شــــو بی صـــــدا تــــر بـــشــــکــــن آهــــســــتــــه تـــر سراغـــــش را بگـــــیـــــر مـــمــــکــن است بــــیـــدار شــــود وجــــــــدان نــــــداشتــــــه اش !

درس زندگی

جغد نزد خدا شکایت برد:
انسانها آواز مرا دوست ندارند.
خدا به جغد گفت :
آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند !
دل بستن به هر چیز کوچک و بزرگ
تو مرغ تماشا و اندیشه ای
وآنکه می بیند و می اندیشد به هیچ چیز دل نمی بندد.
دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست
اما تو بخوان....و همیشه بخوان......که اواز تو حقیقت است و طعم حقیقت،
تلخ.....

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 

گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 

 


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org

 

 


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

 
در محل کار لبخند بزنید و به هر کس که می‌بینید بگویید صبح بخیر
بله به تمام کسانی که از کنار شما رد می‌شوند
لبخند بزنید و سلام و صبح بخیر بگویید
حتی اگر لبخندتان در ابتدا مصنوعی باشد

به زودی طبیعی می‌شود

لبخند زدن، مسری است و شما می‌توانید با یک لبخند ساده

آن را به تمام دوستان و همکاران خود سرایت دهید

و نشاط و روحیه را به آنها هم هدیه کنید

بیشتر ما کودکی‌هایمان را به خاطر داریم
شاد بودیم و پُر انرژی
امّا گویا هر چه جلوتر می‌رویم
بیشتر در باتلاق مشکلات گرفتار می‌شویم
و فراموش می‌کنیم که با فرو رفتن در این باتلاق
نشاط و شادی کودکی‌مان از دست می‌ رود

قدرت حرکت ما و در حقیقت دو بال پرواز و اوج ما
یکی با نشاط و شادابی است
و دیگری امید به اوج و رسیدن به آبی بیکران

تا می‌توانید از بعضی افسانه‌های پوچ و تخیلات رویایی چشم بپوشانید
و آنها را به حال خودشان بگذارید
اگر شما در هر لحظه برای یک چیز ارزشمند زندگی می‌کنید، قطعا در زندگی هدف دارید
بنابراین شما شخص باهوش و روشنفکری هستید
این طبیعی است که در زندگی

هر کس حتما به مسئله‌ای برخورد خواهد کرد

امّا حل کردن مسئله یک عامل مؤثر در شادکامی شماست
ولی هرگاه آن مسئله خارج از قدرت و توانایی شما بود
انگیزه شاد زیستن را انتخاب کنید

از غم و انزوا دوری کنید
و با خود تکرار کنید که با یک مسئله روبرو هستید
نه یک مشکل

و مسئله قابل حل است

آرام و شاد باشید
آنگاه خواهید دید که چه معجزه ‌آسا راه ‌حل ها برایتان روشن خواهد شد
از کسب آرامش و شادی غافل نشوید

سلام خدا منو میشناسی مریمم کسی نمی تونست منو خاک کنه.  همیشه پدرم با سخت گیری هایی که می کرد اما مثل یه کوه پشتم بود محمد و مجید و مصطفی  وقتی اذیتم می کردن از بابام کتکه رو میخوردن چون منو اذیتم می کردن تو مدرسه که بودم وقتی بچه ها ناراحتم می کردن وقت به بابام می گفتم اونم منو خیلی نصیحت می کرد دست رو سرم می کشید پیشونیم رو می بو سید می گفت بابا تو باید مثل یه سنگ باشی که کسی نتونه شکستت بده کسی نتونه خوردت کنه وقتی دعوام می کرد می رفتم تو اتاق و دو ساعتی بیرون نمی اومدم وقتی بابام از سر کار برمی گشت حتما یه چیز خوشکل برام می خورید کنارم می نشست می گفت نبینم دختر بابا گریه کنه منو ببخش بابا جون بعد هم می گفت بخند ببینم اخمامو می کشیدم تو همو ،می گفتم ناراحتم دستمو می گرفت میبرد رو حیاط از بچه گی های خودش برام می گفت می گفت اگه بعضی وقتا باهات بد حرف میزنم به خاطر سختی هایی که بچه بودم کشیدم بابام می گفت وقتی بچه بودم گریه میکردم به خاطر این بود که پدر و مادر نداشتم شبا باید نون خشک می خوردم اشک جمع میشد تو چشماش میگفت بابا الان تو منو داری مثل کوه پشتتم چرا گریه می کنی بخند منم می خندیدم .دیروز دانشگامون تعطیل شد بابام امده بود دنبالم تا برگردیم خونه تو ماشین یه کلام با هام حرف نزد نزدیکای خونه بودیم گفت مریم تو خیلی بزرگ شدی منم پیر اشک چرخید تو چشماشو گفت من هنوزم مثل کوه پشتتم اما تو توی دلت چیزی هست که به بابات نمی گی نمی خوای بگی کی و چی تورو اینقدر خورد کرده که تبدیل به یه مریم دیگه شدی مکث کردم گفت بابا نمی خواد بگی وقت یه چیز بدون تو دختر منی کسی  که تو سرما از بی پناهی تو پارک می خوابید از ۱۲ ساله گی کار میکردسختی میکشید تو منو تو نظرت داشته باش و هیچ وقت خورد نشو چون دختر منی منم گفتم چشم بابا اما بابام راست می گفت من یادم رفته بود که پدرم کیه مادرم کیه مادری که هنوز اول دبستان نرفته بودم به من نماز خوندنو یاد داد چادر سفید برام خرید گفت مریم اگه تو زندگیت خدا رو داشته باشی نیاز به بندش پیدا نمی کنی الان شدم حیرون دلم کاش همه میدونستن کاش می شد بگم تو دلم چیه یه بچه ننه همه ی قلب و دل دخترونمو به بازی گرفت و رفت اما من نه اهل کفرم نه ناله راضیم به رضای تو خدایا من که توبه کردم اما قلب بندت شکست خودت هستی و قضاوتت

شرح پریشانی

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید        داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سرو سامانی من گوش کنید         گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این اتش جانسوز نگفتن تا کی           سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم           ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته،دیوانه ی رویی بودیم         بسته ی سلسله ی سلسله مویی بودیم

کس در ان سلسله غیر از من و دلبند نبود    یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت     سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

این همه مشتری و گرمی بازار نداشت         یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول ان کس که خریدار شدش من بودم         باعث گرمی بازار شدنش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او      داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دل ارایی او           شهر پر گشت زغوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد         کی سر برگ من بی سروسامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر          که دهم جای دگر دل به دل ارای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود     من براین هستم و البته چنین خواهد بود  

پیش او یار نو یارکهن هر دو یکی ست          حرمت مدعی و حرمت من هر دو یکی ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دو یکی ست       نغمه ی بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست

چون چنین است پی کار دگرباشم ب           چند روزی پی دلدار دگر باشم ب

عندلیب گل رخسار دگر باشم به                  مرغ خوش نغمه ی گلزار دگر باشم ب                 

 

امام حسین (ع) الگوی زندگی

 

 

 

از ویژگی های برجسته رهبران الهی ، پیامبران و امامان عصمت آنان از هر گناه و مصونیت آنان از هرگونه لغزش  و خطا در محدوده دینی می باشد.انسان معصوم هیچ گاه دامنش آلوده به هیچ نوع گناه نمی گردد و هیچ گاه در انجام رسالت دینی خود ، در بیان احکام در رساندن پیام وحی و نیز در رفتار دینی خطا و اشتباه نمی کند که اگر این دو خطر وارد محدوده زندگی معصومان شود ،اطمینان نسبت به آنان را زدوده آنگاه دیگر نمی توانند رهبری خطر ناپذیری به حساب آیند و مردم در نمام شئون آنان را اسوه برگزینند . این باور عرشی شیعه در مورد اندیشه و رفتار پیامبران و امامان معصوم می باشد.

 

در عین حال عصمت فرد لزوما بدین معنا نخواهد بود که روش ها و موضع گیری های آنان مورد تحلیل قرار نگیرد . به دیگر سخن عصمت فرد بدین معنا که تعریف شد که در زندگی معصوم گناه و خطا را ه نمی یابد ،دلیل بر این نیست که از رفتار آنان سوال روا نباشد. زیرا گرچه انتقاد از رفتار آنان با توجه به عصمت آنان امری نابجا به نظر می رسد. در عین حال که فراوان مشاهده می شود اصحاب امامان از رفتارهای آنان سوال و حتی انتقادهای تیز و تندی می نمودند و امام هم نه تنها از انتقاد آنان بر نمی آشفت بلکه با کمال آرامش به سوال و انتقاد آنان پاسخ می دهد و از رفتار خودش تحلیل منطقی ارائه می نماید.
اندیشه و رفتار امام حسین در همه ابعاد اسوه می باشد لیکن برخی موضع گیری های امام معصوم آن مقدار شفاف و درشت می درخشد ،که همگان را به سوی خویش فرا می خواند . آنچه در زندگی و سیره امام حسین(ع) بیش از همه برتری ها می درخش ،نهضت و قیام امام در برابر طاغیان بنی امیه و حزب عثمانیه می باشد. حزب عثمانیه که با اساس دین چالشگری می نمود،از برکت قیام امام حسین (ع) ریشه کن شد و خطر آن از سر دین و امت اسلام برکنار گردید.

 

پیامبران و به دنبال آنان امامان معصوم پرچم داران حق می باشند که در هر جبهه ای که قرار گیرند ،آن جبهه حق محور خواهد بود . تدبیرهای اجتماعی و موضع گیری های آنان بر اساس تفاوت ها و ظرفیت های هر عصر و زمان شکل می گیرد و چون آنان مصون از هر لغزش می باشند موضع آنان به یقین بر محور حق گردش می نماید.

به همین دلیل گزینش آنان و همراه شدن با آنان تمام دغدغه ها را می زداید که پیروان آنان بدون هیچ گونه تردید راه آنان را استمرار و تداوم می بخشند. به همین سبب آنان خویش را پرچم داران حق معرفی می نمایند .

اندیشه و رفتار امام حسین در همه ابعاد اسوه می باشد لیکن برخی موضع گیری های امام معصوم آن مقدار شفاف و درشت می درخشد ،که همگان را به سوی خویش فرا می خواند . آنچه در زندگی و سیره امام حسین(ع) بیش از همه برتری ها می درخش ،نهضت و قیام امام در برابر طاغیان بنی امیه و حزب عثمانیه می باشد. حزب عثمانیه که با اساس دین چالشگری می نمود،از برکت قیام امام حسین (ع) ریشه کن شد و خطر آن از سر دین و امت اسلام برکنار گردید.

امام حسین (ع) در راستای مبارزه با ستمگران الگوی پایدار از خویش به یادگار نهاد و نهضتی را ساماندهی نمود که در سخت ترین شرایط با کمترین یاران ،سترگ و مقاوم در برابر ظلم ایستادگی نمود . فشارهای متراکم «حزب عثمانیه » نتوانست زانوهای سترگ حسین و یارانش را خم نماید . بلکه وی با هوشمندی و مقاومت توانست نظام اهریمنی بنی امیه را با همه خشونتی که داشت از پای درآورده و ننگ و اسطوره تاریخ قرار دهد و راه سرخ شهادت را سبز و پایدار هموار سازد که رهروان خط سرخ شهادت هماره از اندیشه و رفتار حسین رهنمون می شوند . درس پایداری می آموزند که سالار شهیدان و سرور آزادگان الگوی پایدار از خویش به یادگار نهاد که خود نیز فرمود این اقدام من اسوه و الگوی همگان خواهد بود و لکم فی اسوه . که نهضت حسینی در هر زمان در شرایط همانند ،پیام رسانی می نماید و اسوه رهروان و حسینیان می باشد.

کتاب حاضر تحلیلی است از تاریخ زندگانی امام حسین (ع) و نهضت عاشورا. نویسنده با بهره‏گیری از منابع تاریخی، ضمن اشاره به زندگانی امام حسین (ع)، به ذكر برخی از فضایل و مناقب آن حضرت پرداخته است. او با بررسی اوضاع اجتماعی آن زمان و تسلط بنی امیه بر جان و ناموس مردم و حركات تهاجمی آنان در دین‏زدایی، انگیزه‏های قیام مسلحانه امام حسین (ع) علیه یزید را توضیح داده است. بررسی شهامت و ایثار امام حسین (ع) و یارانش در روز عاشورا و شهادت آنان و پیامدهای این جریان در كاروان اسیران اهل بیت (ع) از دیگر موضوعات كتاب است. نویسنده در پایان، با اشاره به مقام شهید، ثواب و فضیلت گریه بر شهید و زیارت امام حسین (ع) را بیان و وقوع قیامهای توابین، شورش در مدینه، قیام مختار و زید علیه یزید و بنی امیه را از آثار قیام امام حسین دانسته است.

کسی را تحقیر مکن، شاید محبوب خدا باشد؛

دلی را نشکن، شاید خانه خدا باشد؛

از کمکی دریغ مکن، شاید کلید بهشت باشد؛

سر نماز اول وقت حاضر شو، شاید آخرین دیدارت با خدا در زمین باشد.