انسان خوشبخت کسی نیست که در زندگی مشکلی نداشته باشد...

انسانهای خوشبخت آنهایی هستند...

که در اوج سختی هایشان هم...

به زندگی لبخند میزنند...


حضور آدمها در زندگی ما اتفاقی نیست...

بد نیست آنهایی که دلمان را شکسته اند را هم دوست بداریم...

همانهایی که فقط محبت مارا میخواستند نه خود ما را...

همانهایی که با غرورشان دلمان را به درد آوردند...

تا بیشتر از گذشته ها این را بفهمیم...

که لیاقت ما بیشتر از اینهاست...



فراموش نکنیم هیچ انسانی کامل نیست...

افکار منفی پایه های زندگی را سست میکند...

سخت نیست وقتی در زندگی دچار شک و تردید میشویم...

چشمهایمان را ببندیم و به خاطرات شیرین با هم بودن فکر کنیم...

یادمان نرود...

زیبا ببینیم...

و زود قضاوت نکنیم...

خدا هم با همه ی دانایی اش...

بعد از مرگ راجع به ما قضاوت میکند...

 


بیایید از امروز کمی بیشتر به آنها که دوستشان داریم محبت کنیم...

مهم نیست آنها این محبت را می بینند یا نه...

شاید حتی برایشان فرقی هم نکند...

اما ما یادمان نرود در دنیای نامهربانی ها...

اگر دیگران مهربانی های ما را ندیدند...

حد اقل خودمان فراموش نکنیم...

مهربانی هایمان را...


آسمان دلمان که ابری شد فراموش نکنیم...

خدا همین نزدیکی هاست...

جایی بالاتر از وارونگی هوا...

هوایمان را دارد...

فقط کافیست آرام صدایش کنیم...

چشمهایمان را ببندیم...

و با گوشهای تیز به صدای آمدنش گوش کنیم...



دلتنگی همیشه هم بد نیست...

گاهی بهانه ایست برای اینکه در تنهایی...

به مسائلی در زندگی مان فکر کنیم که تا بحال...

آنجور که باید بهشان توجهی نداشتیم...



عشق زن را میتوان از شوقش برای زیبا شدن برای همسرش فهمید...

 از التهابش برای در کنار مردش بودن...

زن ساده از عشقش دست نمیکشد...

اما اگر احساسش را کشتی...

از تمام عاشقانه هایت...

ساده دست میکشد...

عشق های تمام شده

احساس ناراحتي ، افسردگي و تنهايي و ساير عواطفي كه در اين عزيزان به وجود مي ايد جدي و قابل تصور است ؛ ضمن اينكه اين عواطف توجيه پذيرند . به هر حال سرمايه گذاري عاطفي روي فرد ديگر و انتظار آينده اي روشن در كنار او از بين رفته و بنابراين احساس فقدان حاصل از اين قطع رابطه ها كاملا واقعي است و درد و رنج عزيزان و احساسات آنها قابل احترام است . اينكه چگونه ميتوانيد با چنين فقداتهايي كنار بيايد يا چگونه موضوع يا فرد مورد علاقه تان را فراموش كنيد به ديدگاه و نگرش خود شما بستگي دارد . به هر حال اگر ناچار به كنار گذاشتن رابطه شده ايد پس چاره اي بجز فراموش كردن نداريد ، در غير اين صورت فقط خود را عذاب خواهيد داد . شايد بهترين ياور شما در اين مورد بعد از خداوند ، گذر زمان باشد . خود را راضي كنيد و همان طور كه خود گفته ايد موضوع را تمام شده فرض كنيد . مي توانيد در مواقعي از روشها و تكنيكهاي انحراف فكر يا روشهاي ‹ فكر بس › استفاده كنيد . گاهي از دوستان يا اعضاي خانواده كمك بگيريد و اگر ميلي به مطرح كردن موضوع با اطرافيان نداريد موضوع را با روانشناس يا مشاور مطرح كنيد . گاهي با خودتان خلوت كنيد و اگر مايل بوديد وضعيت خود را بنويسيد نوشتن در چنين شرايطي براي عده اي بسيار كمك كننده است و در تخليه عاطفي موثر است . اين تجربه زندگي را پلي براي موفقيت هاي بعدي بدانيد . خود را شكست خورده تصور نكنيد . همين تجربه مي تواند براي ساختن زندگي بعدي و موفقيتهاي آتي به ميزان بسيار زيادي به شما كمك كند آنهايي كه در زندگي چيزي را از دست داده اند ارزش زندگي را بهتر و بيشتر از ديگران مي دانند. و اين رو بدونيد خدا خيلي دوستون داره. دكتر فريد براتي – ماهنامه سپيده دانايي دي ماه 90 -------------------------------------------------------------------------------- روش فكر بس : روشي است كه در آن فرد هنگامي كه به موضوع ناراحت كننده اي فكر مي كند از آن استفاده مي شود. به صورتي كه فرد در حين فكر كردن به مسئله ناراحت كننده كه معمولا به صورت خود به خودي است ،با خود تكرار كند ، اين افكار ديگر بس است و من نبايد به آن موضوع فكر كنم من توانايي فراموش كردن را دارم در هنگامي كه با خود خلوت مي كنيد ترجيحا با صداي معمولي( نه زياد بلند و نه زياد آرام) افكارتان را بررسي كنيد و آنها را تجزيه و تحليل كنيد تا به عمق افكارتان پي ببريد سعي كنيد افكار مثبت را جايگزين افكار منفي كنيد روش ديگر نوشتن افكار است كه روش مناسبي است افكارتان را روي يك كاغذ بنويسيد و بعد از نوشتن آن را پاره كنيد و در هنگام پاره كردن با خود تكرار كنيد كه اين افكار ديگر وجود ندارند ويا آنها را روي يك كاغذ بنويسيد و بعد از اتمام آن يك بار آن را براي خود بخوانيد و بعد آن را ويرايش كنيد و جاي افكار منفي را با افكار مثبت عوض كنيد و بعد از اتمام اين كار آن را پاك نويس كنيد و اين بار همان افكار را باكلمات مثبت جايگزين براي خود بخوانيد . با خود تكرار كنيد كه اين موضوع مي تواند مثبت باشد حال ديگر من مي دانم در زندگي مشكلاتي و جود دارد كه توانايي مقابله با آن را دارم فضيلت سماواتي – كارشناس روانشناسي

عید مبارک


بـنام خدای بهار آفرین ، بهار آفرین را هزار آفرین
به جمشید و آیین پاکش درود ، که نوروز از او مانده در یادبود


نوروز مبارک
پروردگارا در این روزهای پایانی سال به خواب عزیزانم
 
ارامش

به بیداریشان اسایش،به زندگیشان عافیت،به عشقشان ثبات،

به مهرشان وفا

به عمرشان عزت،به رزقشان برکت،و به وجودشان

صحت عطا بفرما امین




اسفند رو به پایان است

وقت کوچ کردن به فرودین است

وقت بخشیدن و صاف کردن دل

پس مراببخشید : اگر با نگاهی یا صدایی

یا زبانی یا حرفی بر دلتان ترکی انداخته ام . . .



آموخته ام ... که بهترین کلاس درس دنیا، کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست
آموخته ام ... که وقتی عاشقید، عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته، زیباترین حسی است که در دنیا وجود دارد
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد
آموخته ام ... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم
آموخته ام ... که همه می خواهند روی قله کوهزندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید
آموخته ام ... که بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی که از شما خواسته می شود، و زمانی که درس زندگی دادن فرا می رسد
آموخته ام ... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم

اندی رونی

 

خشونت

من فمنیست نیستم
اما این مقاله که از خانم تهمینه میلانی رو که خواندم دیدم چقدر درست و خوب گفته و دقیقا خشونت علیه زنان رو چه خوب بیان کرده
شاید شما قبلا اینو خوانده باشید اما بد نیست که باز هم بخوانیدش ..
هم برای اقایان مفیده و هم خانمها
:
================================
زخمی که نمی بینیم
:

می دانید؟ خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر، آزار و گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند. نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند چیست. ترسی است که ارام آرام در طول زمان بر جان زن نشسته


خشونت بی کلام، بی تماس بدنی، مردی است که در را که باز می کند زن ناگهان مضطرب می شود، غمگین می شود. نمی داند چرا. در حضور مرد انگار کلافه باشد. انگار خودش نباشد. انگار بترسد که خوب نیست. که کم است. که باید لاغرتر باشد چاق تر باشد زیباتر باشد خوشحال تر باشد سنگین تر باشد خانه دارتر باشد عاقل تر باشد. خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد. خشونت آن نقابی است که زن می زند به صورتش تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد. مرد می تواند زن را له کند بدون اینکه حتی لمس اش کند. بدون اینکه حتی بخواهد لهش کند. این ارث مردان است که از پدران پدرانشان بهشان رسیده
 خشونت، آزار، تحقیر همان "زن صفت، مثل زن گریه می کردی"هایی است که بچه هایمان از خیلی کودکی یاد می گیرند.

خشونت، آزار، تحقیر، پله های بعدی نردبانی هستند که پله ی اولش با فلانی و بسیاری معاشرت نکن چون... فلان لباس را نپوش چون...است. چون هایی که اسمشان می شود "عشق". عشق هایی که می شوند.

سی ثانیه پای صحبت برایان دایسون

فرض کنید زندگی همچون  یک بازی ست .قاعده این بازی چنین است که باید پنج توپ  را در ان واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر روی زمین شوید .جنس یکی از توپها از لاستیک بوده و مابقی شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ لاستیکی روی زمین دوباره نوسان کرده و بالا خواهد امد. اما ان چهار توپ دیگر به محض برخورد با زمین شکسته و خرد میشوند .

او در ادامه میگوید : آن چها ر توپ  شیشه ای عبارتند از: خانواده .سلامتی .دوستان و روح خودتان و توپ

لاستیکی همان کارتان است. کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید چون همیشه کاری برای کاسبی وجود دارد ولی دوستی که از دست رفت دیگر برنمی گردد  .خانواده ای که از هم پاشید دیگر

جمع نمیشود .سلامتی از دست رفته دیگر باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد

- مهم نیست اگر انسان برای کسی که دوستش دارد ،غرورش را از دست بدهد ،اما

فاجعه است اگر برای حفظ غرور ،کسی را که دوست دارد از دست بدهد.

                                                                           "ویلیام شکسپیر "

هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه
ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه
خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که
حتما روزهای ما بدون غم بگذره
خنده باشه بدون هیچ غصه ای
یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده
ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم
در مقابل مشکلات، تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه
و چراغ راهمون میشه

خیس از اشک به خانه برگشت ،به دروغ گفت چترم را فراموش کردم...

چه خاصیت هایی دارد این باران...

باران که می بارد دلم برایت تنگ تر میشود

راه می اقتم بدون چتر

من بغض میکنم ، آسمان گریه...

تولد  و مرگ اجتناب نا پذیرند ،فاصله این دورا زندگی کنیم .

به سلامتی زندگی ،که اگه خوش بگذره اسمش میشه " خاطره " و اگه پدرت در بیاداسمش میشه " تجربه "

یک  مرد مومن ،روزی مکالمه ای با خداوند داشت :

" خداوندا " دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند ؟

خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو  در هدایت کرد و یکی از انها را باز کرد ؛مرد نگاهی به داخل

انداخت .درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف  خورش بود ؛

و انقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد .

افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند .

به نظر قحطی زده می امدند ..آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این

دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را

داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر کنند .

اما از آنجایی که این دسته ها از بازوهایشان بلندتر بود ،نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را

در دهان خود فرو ببرند..

مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد .

خداوند گفت : " تو جهنم را دیدی "

انها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا وند در را باز کرد .

آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود .یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن ، که دهان مرد را آب انداخت .

افراد دور میز مثل جای قبلی همان قاشق های دسته بلند را داشتند ، ولی به اندازه کافی قوی و چاق

بودند ، می گفتند و می خندیدند.

مرد روحانی گفت : " نمی فهمم "

خداوند جواب داد :" ساده است ، فقط احتیاج به یک مهارت دارد .

می بینی ؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند ، در حالی که آدم های طمع کار ( گروه اول ) تنها به خودشان فکر می کنند ."

ساده لباس بپوش، ساده راه برو، اما

در برخورد با دیگران ساده نباش

زیرا سادگی‌ات را نشانه می‌گیرند برای درهم شکستن غرورت.

"مرحوم حسین پناهی"

مشکلات زندگی مانند لیوان آبی است که باید آن را نوشید و لذت برد !

اگر بخواهیم این لیوان آب به ظاهر ساده و سبک را ساعت ها در دست نگه داریم, باعث خستگی و حتی فلج اعصاب می شود.

مشکلاتتان را یکی یکی و با صبر و پشتکار حل کنید و لذت ببرید.

" کوه را آن کسی جا به جا کرد که سنگ ریزه ها را برداشت "


زندگی یک پاداش است، نه یک مکافات.

فرصتی است کوتاه تا ببالی، بیابی، بدانی، بیندیشی،

بفهمی و زیبا بنگری، و در نهایت در خاطره ها بمانی.

از این دنیا و آدماش یاد گرفتم ...

یاد گرفتم حتی اگه عاشق شدم به رومم نیارم که اصلا" کسی هست که من عاشقش شدم...

یاد گرفتم اگر کسی باهام نامهربونی کرد خیلی زود فراموشش کنم...

یاد گرفتم اگر کسی دلمو شکوند، من دل کسی رو نشکونم...

یاد گرفتم نزارم کسی اشکهامو ببینه...

یاد گرفتم نزارم کسی بفهمه تو دلم چی میگذره و بخواد برام دل

بسوزنه...

یاد گرفتم تو این دنیا به جز خودمو خدام به کسی تکیه نکنم...

یاد گرفتم راز دلمو به هیچکس نگم بجاش رازدار خوبی باشم...

یاد گرفتم غرور کسی رو زیر پاهام له نکنم، نزارم کسی غرورمو

بشکونه...

یاد گرفتم هیچ وقت التماس کسی نکنم جز همونی که بالا سرمه...

یاد گرفتم که برای رسیدن به هدفم دیگران را بازیچه قرار ندم...

یاد گرفتم دوستی یک حادثه است و جدایی قانون...

یاد گرفتم هر گناهی که کردم ولی حرمت دل کسی رو نشکنم...

یاد گرفتم دنیا برام هرچی رقم زد قبول کنم و دم نزنم...

یاد گرفتم که همیشه همه ی اینا یادم باشه...

یاد گرفتم اینا همش درس های دنیاس...

آره دنیا به آدماش درس میده و بعضی وقتا این دنیا چه پست و زشته...


زانوهامو بغل کرده بودمو نشسته بودم کنار دیوار

دیدم یه سایه افتاد روم

سرم رو آوردم بالا

نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم

تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد

گفت:تنهایی

گفتم:آره

گفت:دوستات کوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن

گفتی: تو که می گفتی بهترین هستن!

گفتم:اشتباه کردم

گفتی: منو واسه اونا تنها گذاشتی

گفتم:نه

گفتی:اگه نه،پس چرا یاد من نبودی؟

گفتم:بودم

گفتی:اگه بودی،پس چرا اسمم رو نبردی ؟

گفتم:بردم، همین الان بردم

گفتی:آره،الان که تنهایی،وقت سختی

گفتم:…..(گر گرفتم از شرم-حرفی واسه جواب نداشتم)

-سرمو انداختم پایین-گفتم:آره

گفتم:تو رفاقتت کم آوردم،منو بخش

گفتی:ببخشم؟

گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داری

گفتی:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟

تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارم

گفتم:فقط شرمندتم

گفتی:حالا چرا تنها نشستی؟

گفتم:آخه تنهام

گفتی:پس من چی رفیق؟

من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشت

من که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارن

اما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منو

من همیشه دوست دارم،حتی اگه منو تنها بزاری،

همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشی

اما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوست دارم

دیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو انداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط کردم

گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم

گفتم دوست دارم…

گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقیییییییییییییییی

بغلت کردم گفتم:تو بن بست رفیقی

یک کلام،خدا تو بهترینی


 جستجوی خدا
وقتی از کودکی سوال می کنی خداکجاست.؟فورا"دست اشاره به آسمان که خدا آن بالاهاست.ودر باور کودک وحتی بیشتر آٌدمهای بزرگ هم این تصدیق موجود است.

اما به راستی آیا خدا آن بالاست؟

البته که نه.خدادر همین نزدیکیهاست.همین جا کنار من وشما.دردستهای من وشما.در لبخندهاـدر گریه ها-در شادیها وغمها.در هرجابه من وشما نزدیک است.

اگر به اطرافمان نگاه کنیم همین نزدیکیهاخدا را پیدا خواهیم کرد.همین که وقتی گره ای از مشکل کسی باز می کنیم ویاواسطه حل شدن مشکل کسی می شویم وبیش تر از طرف مقابل خودمان از این عملی که انجام داده ایم خوشحالیم.ویااینکه وقتی دست نوازش بر سرکودکی می کشیم.ویالحظه ای که  دل خود را از کینه ونفرت خالی می کنیم.ویا.....

پس خدا همین نزدیکیهاست.سعی کن او را در لحظه لحظه زندگیت دریابی

چوپان دروغگو از نام ننگت سرافکنده مباش...این روزا خیلی از مابادیدن بعضی ادما فریاد میزنیم...گرگ گرگ!!!

ازخداپرسیدم خدایا چه چیزی  تورا ناراخت میکند خداوند فرمود هر وقت

بنده ای با من سخن میگوید چنان به حرفهای او گوش میدهم  که گویی به

جز او بنده ای ندارم ولی او چنان سخن میگوید انگار من خدای همه هستم

الا او..........                                                                                                                                                                                                                                                                                    وقتی تنهایی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و

  خودش!

                                                                                              عمری که  اجل در پی آن می تازد  ... هرکس غم دنیا بخورد می بازد